عهد نو

مومیایی مهرنوشت
مومیایی

چشم می‌مالم هنوز گویی از خواب قرون برخاستم زندگی گم کرده دنیای قدیم نیست یک خشتی که عهدی نو کنم خواب و بیداری چه کابوسی عبوس! آشنایان رفته‌اند داغ یک دنیا عزیز وای! وحشت می‌کنم مومیایی زنده بود چشم‌هایی گود…