اندیشه‌های مهراد آریا

قبیله‌ی عشق

بهارِ فصل‌های خزان‌زده‌ام؛
سوارِ قصه‌های دهکده‌ام
سفر به درازا کشیده بتاز،
برس به زمستانِ یخ‌زده‌ام

برس به دادِ برگ‌های تقویمم
به شب‌زده‌ روزهای سردِ تقدیرم
و شعله فکن به جان و جادو کن
جوان شود از تو چهره‌ی پیرم

بیا، بخند و جهان شکوفا کن
بزن، برقص و گل بده غوغا کن
به یک اشاره بُت‌کده ویران ساز
دوصد قبیله به عشق شیدا کن

مهراد آریا

پرینت

نوشته های مرتبط

پاسخ دادن


این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.