پر میکشم

مهرنوشت
من و ماه و مهشید

یلدا، گیسوان بلندش را، این سیه خوشه‌های درهم‌تنیده، بر شانه‌های این شبِ شیرین، شانه زده، بسته و آویخته … و بر تمامِ چَشم‌های خواب‌آلود، هر آنکه خواب زیر پلک‌های سنگینش می‌لغزد، و بر همه فکرهای خمارِ وهم‌آلود، آبشاری از ترانه…