نخستین بار نیست؛ قدم گذاشتن روی این خالی ِ بی انتها … بی امید و بی بهار ! برای شروعی که شاید، فقط شاید بهتر از این مرده گی هر روز باشد. بگذار قبل راهی شدن در آینه به تماشا…
شب، عظیم، تاریک، ارغوانی آسمان، تیره، بیکران، بارانی شبی در هیاهوی سکوتی مرگبار نیمه شب، سایه و مرد و حرف های پنهانی ! مرد در دل شب اِستاده نقش ماه در برکه افتاده باد در گوش مرد نجوا میکند آه…