اندیشه‌های مهراد آریا

دلداری

نخستین بار نیست؛
قدم گذاشتن روی این خالی ِ بی انتها …
بی امید و بی بهار !
برای شروعی که شاید، فقط شاید
بهتر از این مرده گی هر روز باشد.

بگذار قبل راهی شدن
در آینه به تماشا بنشینم،
بار دیگر تو را
عجله نکن! ایستاده هم می‌شود به تماشا نشست …

آیینه شکست…

منم اکنون که موج می‌زنم یا تو؟
و یا این درهم تنیده تصویرِ عبوس در آینه …
همچو پاییز می‌ریزم و می‌ریزد،
اشک از چشمان من و خرده شیشه از چشمان تو؛
و سه قطره خونی که تنها تشابه من و این آینه است؛

هزار من ِ شکسته حتی،
به من دهن کجی می‌کنند؛
و تو هنوز خیره ای به من؛
و منی که نمی‌دانم به کدام تکه از تو بنگرم …

زیر چتری از بلور باران،
خود را در آغوش گرفته‌ام،
و تنهایی، تنها رفیقی‌ست که تنهایی‌ام را تسکین می‌دهد.

 

 

– مهراد آریا

پرینت
31 اردیبهشت 1392

1 دیدگاه

عالی بود 🙂
اما بی صبرانه منتظر شعرای شادت هستم …

مرسی، شاد؟ 😐

مرسی، شعر هـات مثل همیشه عمیق و قشنگ اند، و یک بار خوندن ودو … هیچ وقت کافی نیست.

ممنون، نظر لطف شماست 🙂

سلام مهندس بار مثل همیشه گل کاشتی ولی نگفته بودی شاعرم شدی مشتاق دیدار اشعار جدید

پاسخ دادن


این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.